اشعارفروغ فرخزاد

پروين اعتصامي | سلمان هراتي| سهراب سپهري| احمدشاملو| فروغ فرخزاد| نيمايوشيج

 

تولدي ديگر


همه هستى من آيه تاريكى است كه تو را در خود تكرار كنان به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاى ابدى خواهد برد من در اين آيه تو را آه كشيدم، آه من در آيه تو را به درخت و آب و آتش پيوند زدم □ □ زندگى شايد يك خيابان دراز است كه هر روز زنى با زنبيلى از آن مى گذرد زندگى شايد ريسمانى است كه مردى با آن خود را از شاخه مى آويزد زندگى شايد طفلى است كه از مدرسه بر مى گردد زندگى شايد افروختن سيگارى باشد، در فاصله رخوتناك دو هم‌آغوشى يا عبور گيج رهگذرى باشد كه كلاه از سر بر مى دارد و به يك رهگذر ديگر با لبخندى بى معنى مى گويد « صبح بخير» زندگى شايد آن لحظه مسدودى است كه نگاه من، در نى نى چشمان توخود را ويران مى سازد و در اين حسى است كه من آن را با ادراك ماه و با دريافت ظلمت خواهم آميخت در اتاقى كه به اندازه يك تنهايى است دل من كه به اندازه يك عشق است به بهانه هاى ساده خوشبختى خود مى نگرد به زوال زيباى گل ها در گلدان به نهالى كه تو در باغچه خانه‌مان كاشته‌اى و به آواز قنارى‌ها كه به اندازه يك پنجره مى خواند آه... سهم اين است سهم اين است سهم من، آسمانى است كه آويختن پرده اى آن را از من مى گيرد سهم من پايين رفتن از يك پله مترو ك است و به چيزى در پوسيدگى و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودى در باغ خاطره هاست و در اندوه صدايى جان دادن كه به من مى گويد: « دست هايت را دوست مى دارم» دست‌هايم را در باغچه مى كارم سبز خواهم شد، مى دانم، مى دانم، مى دانم و پرستوها در گودى انگشتان جوهريم تخم خواهند گذاشت گوشوارى به دو گوشم مى آويزم از دو گيلاس سرخ همزاد و به ناخن هايم برگ گل كوكب مى چسبانم كوچه اى هست كه در آن جا پسرانى كه به من عاشق بودند، هنوز با همان موهاى درهم و گرد ن هاى باريك و پاهاى لاغر به تبسم هاى معصوم دختركى مى انديشند كه يك شب او را باد با خود برد كوچه اى هست كه قلب من آن را از محله هاى كودكى ام دزديده است سفر حجمى در خط زمان و به حجمى خط خشك زمان را آبستن كردن حجمى از تصويرى آگاه كه ز مهمانى يك آينه بر مى گردد و بدينسان است كه كسى مى ميرد و كسى مى ماند □ □ هيچ صيادى در جوى حقيرى كه به گودالى مى ريزد، مرواريدى صيد نخواهد كرد من پرى كوچك غمگينى را مى شناسم كه در اقيانوسى مسكن دارد و دل‌اش را در يك نى لبك چوبين مى نوازد آرام، آرام پرى كوچك غمگينى كه شب از يك بوسه مى ميرد و سحرگاه ا زيك بوسه به دنيا خواهد آمد.



منوي اصلي
صفحه نخست
ارتباط با ما
نقشه سايت
درباره ما
شاعران
پروين اعتصامي
سلمان هراتي
سهراب سپهري
احمد شاملو
فروغ فرخزاد
نيما يوشيج
صفحه اصلي فروغ فرخزاد| زندگي نامه| تصاوير| بازگشت

صفحه نخست| نقشه سايت | درباره ما| ارتباط با ما